Telegram Group Search
روایت خشم و غرور

مجتبی نجفی

گزارش بی بی سی را از افشای سند سپاه از یک صحنه به غایت تراژیک، خواندم. کلمات گاهی در توصیف جنایت کم می آورند. آنچه که این روایت بر می انگیزد خشم است و غرور. خشم از سیستم متجاوز و غرور از مقاومت نیکا تا آخرین نفس. اسمها مهم نیستند،چون این گونه جنایت‌ها نه اولین بار رخ داده و نه شاید آخرینشان باشد. ما با چهار نام متجاوز و قاتل روبرو نیستیم با سیستم متجاوز، روبرو هستیم که از سوژه های سرکوب، انسان زدایی و آنها را چرخ دنده های سیستم دیکتاتوری کرده.

چه تصادفی. در حالی سند تجاوز و قتل نیکا فاش شده که خبر بخشش بابک زنجانی، همان « بسیجی اقتصادی» مفسد منتشر شده. ناخودآگاه بخشش این ابر اختلاسگر ما را یاد « محسن شکاری» می اندازد، از بی صدایان ایران، که به خاطر آتش زدن یک سطل آشغال و ایجاد راه بندان، اعدام شد. زبان در وصف این حجم از بی عدالتی بند آمده. اما برای ما که شاهد دوران قتل‌های زنجیره ای بوده ایم و سرکوب و جنایت در خیابان و دانشگاه را لمس کرده ایم و قصه اشکان و سهراب و ندا را در هشتاد و هشت زندگی کرده ایم و از کهریزک، آن فاجعه سنگین رخدادهای هشتاد و هشت ، خشمگین شدیم این تجاوز و قتل در ادامه یک مسیرند؛ محصول سیستمی هستند که مثل لگن شده و تنها امیدش به ایجاد فضای رعب و وحشت است. اما کور خوانده اند، از قصه نیکا، ما از دنائت ماموران و سیستم متجاوز خشمگین می‌شویم اما شجاعت و ایستادگی نیکا را برجسته می‌کنیم.
«نیکا»، سخن نگفت،‌چو‌ خورشید از تیرگی برآمد و در خون، نشست و رفت».

«نیکا» سخن نگفت، نیکا ستاره بود، یک دم درین ظلام، درخشید و جست و رفت.
#نیکا_شاکرمی
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2269
Forwarded from پارَند - Paarand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیکا شاکرمی، یکی از مهم‌ترین آیکون‌های نمادین جنبش زن، زندگی، آزادی است.
روایت نیکا، هم روایت قساوت نظام استبداد است،هم روایت شجاعت شهروندی.
هم روایت بی‌پناهی شهروند در جنگل استبداد است و هم روایت شجاعت شهروند ایرانی در برابر دستگاه زور.
هم روایت اتکای نظام حاکم به نیروی لومپن بی‌اصول است، هم روایت ایستادگی اراده انسانی برابر یک ساختار خشن است.
قصه نیکا، به ما خبر داد، جنبش‌های سیاسی اجتماعی ما جوان شده و از طرفی دیکر خبر می‌دهد باید از نوجوانان و جوانان در برابر نظام تمامیت‌خواه بیشتر مراقبت کرد.
راه این مراقبت، نفی اراده های عاصی و خشمگین نیست، همراهی با آن‌هاست؛
به خصوص در شرایطی که نظام سرکوب ناامید از جامعه تغییر یافته،به سیاست زور خالص روی آورده.
در برابر چنین نظامی که نتوانسته است الگوی تمامیت‌خواهانه خود را بر جامعه متکثر ایران تحمیل کند، به همبستگی بیشتر نیاز است؛
همبستگی شهروندی در برابر توحش استبداد.
نیکاهای دیگری در راهند، مقاوم، عاصی و خشمگین.
به همراهی همه نسل‌ها نیازمندند و به مراقبت از آن‌ها در برابر خشونت ساختار یافته حاکمیت.
@paarandiran
https://instagram.com/paarandiran
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا جمهوری اسلامی با ایده تاسیس سندیکا، دشمنی دارد و چرا برای محافظت از حقوق «کارگران » به سندیکا در زمینه «ایران شهروند مدار»، نیازمندیم.


«پارَند، ایران را شهروندمدار، مدنی، متّحد و متکثّر می خواهد. صدایی است برای همه آنها که توسعه را با دموکراسی و ایران را با شهروندانش تعریف می کنند.
رسانه مستقل « پارند» را در انتشار مطالب در صورت تمایل، یاری کنید.»
@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
در پاسداشت امید

مجتبی نجفی

صویر مربوط به بازی دیروز پرسپولیس نساجی است، که باز هم زنان را از حضور در ورزشگاه محروم کردند. هر جا مردی خطا بکند، حاکمیت زن ستیز، زنان را مجازات می کند. اتفاقاتی که در بازی سپاهان پرسپولیس رخ داد، بهانه ای شد برای یورش مجدد به حق حضور زنان در ورزشگاهها. همان حضور نیم بند و حاشیه ای در یک گوشه کوچک از ورزشگاه را هم تحمل نکردند و باز هم راه را بر یک حق بدیهی زنان بستند. این خود پیامی است که دستاوردهای ولو کوچک در مبارزه مدنی ناپایدارند.

به عبارتی، ما در یک مسیر خطی نیستیم،در مسیر سینوسی هستیم،پر فراز و نشیب و رفت و برگشتی. تعارف نداریم مبارزه ای است با یک غول. غول، آنقدر باید از زنبورها نیش بخورد تا سرانجام تسلیم شود یا از پا بیفتد. هر چند مسیر طولانی و ماراتن وار است، اما مطمئن ترین مسیر است،مسیری که با اکثریت خواهان حجاب اجباری اول انقلاب پنجاه و هفت به اکثریت طرفدار حجاب اختیاری رسیده، از ایران اکثریت چادری به ایران لباسهای رنگارنگ، با مانتوهای بلند و کوتاه، از بدحجابی به عنوان شکل اعتراض به کشف حجاب به عنوان اعتراضی رادیکال تر رسیده. برای همین در پوسته سخت گیرانه حکومت دینی، محتوایی سکولار در بطن جامعه روییدن گرفته و اگر درست هدایت شود به عرصه عمومی آزاد و متنوع در ایران خواهد رسید که صاحبانش نه ابرانسانها که همین شهروندان عادی اند، عرصه نه تک رنگی که رنگارنگی نه تک صدایی که چندصدایی است.

این روزنه امید و نشان پیروزی و تاکید بر تداوم یک حضور را که خود بازنمایی حفظ امید است را ببینید و ارسال این پیام که این وضعیت موقتی است و ورزشگاه و هر نقطه از عرصه عمومی ایران از آن شهروند ایرانی است، چرا که مسأله کلان نه خود حجاب که همان دیوار نوشته معروف است:« این خاک مال مردمانش است نه حاکمان» و این نگاه تنها به حجاب مربوط نمی‌شود به همه ساحتهای شهروندی ایران مرتبط است: از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن تا حق تشکل ساختن و اعتراض کردن. این معنای ایران شهروندان است، که با ایران شاهان و شیخان مرزبندی دارد.

ما از پدران مستبد، شیخان عبوس،حاکمان بی رحم، نظام سرکوب، خسته شده ایم و به فضای تنفس نیاز داریم، به ایران شهروندان خرد، همین انسانهای عادی که کشورشان را به مثابه « خانه» می‌خواهند در فرآیند بررسی تجربه ها بسازند، تشنه ایم و به قول آن شاعر بزرگ « از دیو و دد ملولم، انسانم آرزوست». برای اینکه ببینید در حال تاریخ سازی هستید،کافی است اندکی برای لحظه ای از تاریخ بیرون بیایید و به افق محو شوید و مسیر طولانی با روشنایی رویت پذیر را ببینید.
عکس از پیام پارسایی

https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2273
در نقد اعتماد به نفس کاذب انقلابیون تواب

مجتبی نجفی

بامزه ترین سوژه ها،انقلابیون پنجاه و هفتی اند که زبان به معذرت خواهی از محمدرضا شاه باز می‌کنند. اینها اگر همان دوران انقلاب در شناخت روحانیت و حکومت شاه و نوع برخورد با مسایل عمومی اشتباه داشتند، امروز در باز کردن در توبه از دیکتاتوری، به همان مسیر می روند.

می دانید مساله چیست؟ مساله این است که می خواهند ما را در یک دو راهی یا "با شاه یا علیه شاه" قرار دهند. در حالی که بسیاری از آنها آن زمان نه مساله را از زاویه ضرورت دموکراسی و مشروطیت به معنای محدود کردن قدرت شاه مطلقه که از نظرگاه های دیگری می دیدند که نتیجه اش با تغییر نظام نه دموکراسی به عنوان شیوه زیست جمعی که جایگزین کردن یک استبداد با استبدادی بدتر شد. انقلابیون تواب آن زمان توان درک مسایلی مانند عرصه عمومی باز، ضرورت دموکراسی و عدم اعتماد به روحانیت بیگانه با مفاهیمی مانند "تکثر" را نداشتند اما این توّابین باز هم از همان اعتماد به نفس سابق برخوردارند در این معنا که گمان می کنند چون دیروز اشتباه کرده اند امروز اشتباهشان را تکرار نمی‌کنند، دریغ از اینکه اگر در زمان احساسات انقلابی تان بر مسیر اشتباه گام برداشتید، امروز هم بر همان مسیرید،چون استبداد زده اید و در منطق این" استبداد بهتر است یا آن استبداد"گرفتار شده اید و هنوز هم معنا و طعم مشروطیت در معنای عام یعنی حاکمی که مطلق نباشد،شهروند صاحب مملکت و حاکمیت قانون به روز شده برآمده از اراده اکثریت با حفظ حقوق اقلیت را درک نکرده اید برای همین از دیکتاتوری که خود بخشی از مشکل تاریخی ما بوده عذرخواهی می‌کنید در حالی که شاه فقید هم اگر در یک اصل با شما همگامی داشت،دست کم انگاری قدرت روحانیت بود،برای همین به جان جریانهای سیاسی افتاد و مسجد را به حزب ترجیح داد و به تقویت روحانیت همت گماشت به خیال اینکه خطر اصلی نه از آخوند که از روشنفکر فرنگ رفته است.

انقلابیون تواب،اجازه بدهید ما نفس بکشیم هم شما و هم شاهتان جز مشکل بوده اید و هیچ کدامتان راه حل نبوده اید. اگر شما حقانیت به معنای شناخت صحیح اوضاع سیاسی و مساله های اصلی زمان را نداشته اید،دلیلی بر این نیست که شاه مغضوبتان داشته. آینده توسعه یافته ایران از ابر انسان ها نخواهد گذاشت. همه نیروهایی که از اصل مشروطیت عدول کردند، در پیشگاه تاریخ شرمنده و شکست شما و شاهتان تنها درس عبرتی برای نسل های جوان است که مسیر توسعه متوازن این کشور بدون دموکراسی،جمع کردن وحدت و کثرت، فرهنگ شهروندمداری به معنای شهروند صاحب عرصه عمومی متکثر ممکن نیست. ابرانسان ها آزمون پس داده اند ما به انسان های خُرد نیازمندیم،صاحبان واقعی این مملکت.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance
در باورناپذیری برخورد با عامل سرکوب در جمهوری اسلامی

مجتبی نجفی

برخورد با مامور خاطی؟ باور نکنید. اگر برخوردی هم باشد تشریفاتی و برای حفظ ظاهر است. جمهوری اسلامی به ندرت با عوامل سرکوب برخورد می‌کند چون به آنها سخت نیازمند است. تجربه این چند دهه هم همین را می‌گوید. وقتی کوی دانشگاه سرکوب و عزت ابراهیم نژاد شهید شد، دادگاهش تحت فشار افکار عمومی برگزار شد. پرونده ماستمالی شد. سرباز نگون بختی به نام ببرعلی به جرم دزدیدن ریش تراش محکوم شد تا افکار عمومی را به سخره گیرند.
اگر باند سعید امامی لو نمی رفت ما شاهد افزایش قتلها بودیم. پرونده قتلهای زنجیره ای مدیریت شد. آمران در مصونیت ماندند و محاکمه در سطح مجریان باقی ماند. بعد هم تصفیه در وزارت اطلاعات ظاهری بود، همه به اطلاعات سپاه منتقل شدند و با آغاز به کار دولت احمدی نژاد باز هم برگشتند.
سعید مرتضوی دادستان بود، یکی در پرونده قتل زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی کانادایی در سال هشتاد و دو لو رفت اما در نهایت برخوردی نشد، در پرونده کهریزک و آن همه شکنجه های وحشتناک و قتلهای دلخراش جوانان آزادیخواه در جنبش سبز، آنچنان فشار زیاد بود که چاره ای جز محاکمه نداشتند اما باز هم در نهایت آمر و مجری مورد محبت قرار گرفتند. بررسی کنید سعید مرتضوی چرا مدیر سازمان تامین اجتماعی شد و حتی برای وزارت کار هم از طرف احمدی نژاد پیشنهاد شد و اکنون سردار رادان مجری فاجعه کهریزک چه سمتی دارد؟

بپرسید سعید عسگر کجاست؟ همان که با شلیگ گلوله سعید حجاریان را در اوج اصلاحات از پا انداخت بعد هم در سال هشتاد و دو، سردسته سرکوب وحشیانه دانشجویان خوابگاه طرشت علامه طباطبایی شد.

ماجرا روشن است. جمهوری اسلامی از اکثریت حامی اول انقلاب که با رویکرد استبدادی خود اقلیت را تحت ستم قرار داده بود باندی محفلی شده و روند قهقرایی خود را طی می‌کند. تنها نقطه اتکایش،دستگاه سرکوب است و اگر در این دستگاه سرکوب، خللی به وجود آید، زمینه فروپاشی اش تسریع می‌شود و برای همین حفظ روحیه عوامل سرکوب از اهم واجبات است.
نیروی های سرکوب چه در لباس کادر، چه در لباس شخصی مورد توجه ویژه حاکم اند چرا که مزدورند. تکیه گاه آخرین جمهوری اسلامی در برابر جبهه وسیع اکثریت ناراضی همین سرکوبگرانند. پس جمهوری اسلامی نیروی سرکوب را عزیز می‌داند و شهروند صاحب حق را تحقیر می‌کند.
نیروهای سرکوب موجودانی نفرت انگیز اما به شدت قابل ترحم اند چون نقش پیچ و مهره یک دستگاه عریض امنیتی را بر عهده گرفته اند. آنها نه شهروند که ماشین سرکوب شده اند. سرنوشت تلخی دارند، فاقد هیچ اثری از کرامت انسانی. در گوشه خیابان مردن بهتر از نان سرکوب شهروند خوردن است.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2276
Forwarded from پارَند - Paarand
بازنده کیست؟ شهروندان، اپوزیسیون یا حکومت؟

جنبش زن،زندگی آزادی شکست نخورده اما کاسبان این جنبش شکست خورده اند.
«زن،زندگی آزادی»، جنبشی شهروندی برای اعاده زندگی است، زمان‌بر، سخت و طاقت‌فرساست اما برخی رسانه‌ها و جریان های اپوزیسیون خواستند آرزوی سرنگونی برق آسا را بر این جنبش سوار کنند و به "رویا فروشی" اقدام کردند در حالی که معدل معترضان از این بلوغ برخوردار بود که مسیر آنها طولانی، برای تغییر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی است که اثرات سیاسی آن نه در کوتاه مدت که در بلند مدت به دست می آید.
پس ما با دو منطق متفاوت روبرو بودیم؛ یکی در دل جنبش و دیگری در بین بسیاری از گروه های سیاسی که اصول و منشا و زمینه اعتراض بزرگ را درک نکردند و به جای کمک به شهروندان معترض، خود عامل تفرقه و بیراهه شدند، آنها نخواستند و نمی‌خواهند این جنبش را درک کنند؛ خواستند این حرکت را برای اهداف خود مصادره کنند اما شکست خوردند.
اینها شکست خوردند ولی شهروندان جنبشی همچنان پیروز میدان اند، هر چند که بازی به اتمام نرسیده و مسیر نه خطی که رفت و برگشتی است و شهروندان ایران در قلب یک مقاومت از جنس مدنی و در دل سرکوب اند.
شهروندان معترض توانستند بدن‌های خود را به عنوان نشانی از اراده های آزاد به ساختار سیاسی تحمیل کنند و آنچه را که گروه‌های سیاسی نتواسته بودند در قالب قانون به حاکمیت تحمیل کنند یا اصلا دغدغه اش را نداشتند، با موهای آزاد خود، با روسری های سوزانده شده، با زندگی روزمره خود در شکل‌های متفاوت گاهی قاطعانه، زمانی در لفاله و با استعاره، زمانی با عقب نشینی‌های تاکتیکی و زمان دیگری با اصرار و مقاومت تحمیل کنند.
مبارزه ادامه دارد اما بازنده، تا کنون در وهله نخست، حاکمیت است که با لایحه و طرح و جریمه و ون ارشاد و چوب و چماق و توهین نتوانسته چهره شهر را یکدست سیاه کند.
در وهله دوم بسیاری از گروه‌های اپوزیسیون بودند که نه نهادسازند نه جمع ساز، موج‌سوارانی‌اند بر اعتراض‌های شجاعانه مردمی.
مقاومت مدنی زمان‌بر است، ادامه دارد و مبارزه با حجاب اجباری تنها یکی از وجوه این مبارزه است اما مدلی راهگشا برای تداوم این مسیر است.
کاسب‌کاران و جمهوری اسلامی بازنده شدند اما شهروندان همچنان پیروز میدان‌اند.
در نبردی که تمام نشده و ادامه دارد.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/100
Forwarded from پارَند - Paarand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«پارَند، ایران را شهروندمدار، مدنی، متّحد و متکثّر می خواهد. صدایی است برای همه آنها که توسعه را با دموکراسی و ایران را با شهروندانش تعریف می کنند.
در صورت تمایل، رسانه مستقل « پارند» را در انتشار مطالب و معرفی آن به دوستان خود یاری کنید.»
@paarandiran
#عدالتخانه، #حق_شهروندی،#ایران،#تکثر،#همبستگی
#زن_زندگی_آزادی

https://www.instagram.com/paarandiran#
درباره یک موقعیت اضطراب آور

مجتبی نجفی

مرگ یا قتل احتمالی رییسی،چه حادثه باشد چه توطئه، خبر خوشی برای باندهای رقیب او در بحران جانشینی است‌. رئیسی هر چه بود شخصیت قابل توجهی نبود، نه سواد درست داشت نه چهره کاریزماتیک و نه حتی مثل رهبر فعلی سخنور که زمان جانشینی خمینی، جوان و پرانرژی بود. آیت الله خمینی چهره کاریزماتیکی بود با اتکا به استبداد توده ای، تمام رقبای انقلابی اش را حذف کرد.

خامنه ای چهره مطرح انقلابی بود اما مرجع نبود. از او حمایت کردند، هم هاشمی حامی اش بود و هم خودش تلاش کرد فقدان هایش را در میان مرجعیت با تقویت سپاه و استقرار دولتی در بیت رهبری جبران کند. استبداد در زمان او اگر اکثریت توده ای خمینی را نداشت، اما نهادمندتر شد. بازی دادن بیشتر نظامی امنیتی ها و نقش آفرینی کمتر روحانیون، حذف حساب شده یاران اطراف خمینی، فلج کردن جریان اصلاحات، سرکوب جنبش‌های مدنی به خصوص از سال هشتاد و هشت با محصور کردن رهبرانش که از نزدیک ترین افراد به خمینی بودند، همه در راستای یکدست سازی قدرت با بازیگری نهادهای امنیتی و نظامی بوده.

از خامنه ای میراث خطرناکی باقی مانده. نهادهای سرکوب قوی دارد اما نه رجل سیاسی باقی گذاشته نه اجازه فعالیت نظام مند جامعه مدنی را داده و نه فکری به حال فساد افسارگسیخته کرده. تنها کار مهم او کنترل رقبا و معترضان با شدت سرکوب بالا بوده. ما هر چه به انتهای جمهوری اسلامی می‌رسیم، کیفیت رهبرانش پایین تر می‌آید. پسرش مجتبی و رییسی مفقود ( شاید مرحوم) در این بازار بی رجلی، خیر الموجودین اند اما مسأله مهم فساد ساختاری است که این فساد، ایران پسا خامنه ای را در یک رقابت آنارشیک باندهای قدرت گرفتار خواهد کرد و البته در میانه این دعوای خونین که شعله های آن از هم اکنون در افشاگری و حذف احتمالی رئیسی پیداست، جامعه ای را هم باید به عنوان بازیگری درنظر گرفت که سرکوب شده اما باز هم ایستاده و این جامعه در دعوای قدرت منفعل نخواهد بود،چون جنبش آفرین است. از هشتاد و هشت تا چهارصد و سه سرکوب شدید بوده اما اعتراض حتی در خیابان خاموش نشده.
در این راستا ایران آینده پسا خامنه ای یک تصویر مه آلود و اضطراب آور دارد: بحرانهای عمیق چند بعدی، جنگ افسارگسیخته باندهای قدرت و جامعه اعتراضی تسلیم ناپذیر داخل، خشمگین و منتظر فرصت و البته اضافه کنید بحرانهای منطقه ای و بین المللی چند بعدی و تداوم جنگهایی که اجازه نفس کشیدن نمی دهند. صورت مسأله سالهای آینده ایران پیچیده و اضطراب آور است و امر سیاسی نیاز به تأمل و برنامه و سازماندهی دارد، آنچه را که امروز نه اپوزیسیون پرت خارج دارد‌ و نه تحت سرکوب داخل.
#رئیسی
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2280
بر باطل زیست و بر باطل مرد

مجتبی نجفی

گذر مرگ خیلی وقتها ناعادلانه است اما باز هم بیخ گوش ظالمان است. دیشب به یاد گزارش هانا آرنت درباره محاکمه آیشمن از چرخ دنده های ماشین قصابی هیتلر افتادم. در نظر آرنت، آیشمن انتخاب کرده بود که نقش چرخ دنده را ایفا کند. هیولا نبود یک آدم عادی دست پا چلفتی بود که به دام ناتوانی در اندیشیدن افتاده بود و به ابتذال شر تن داد.

من از نوجوانی با نام رییسی آشنا شدم. او را قصاب اعدامهای شصت و هفت می نامیدند. سالها پیش نوار صوتی از آیت الله منتظری منتشر شد که نسبت به کشتن زندانیان و حرام بودن قتل فرد محکوم شده هشدار می‌داد، یکی از مخاطبان آن جلسه همین ابراهیم رئیسی بود. رییسی تا آخر عمرش از اعدام زندانیان شصت و هفت دفاع کرد.

نام رییسی کمتر رسانه ای می شد اما به عنوان جانشین احتمالی رهبر جمهوری اسلامی مطرح بود. رییسی برای من جوان، یک نام ترسناک بود تا زمانی که بیشتر رسانه ای شد ترسم ریخت. هر چه بیشتر رسانه ای شد، با یک کارگزار اعدام یک آدم عادی دست پاچلفتی که حتی بلد نیست فارسی را درست صحبت کند،مواجه شدم، فهمیدم حتی سواد مدرسه ای اندکی دارد، در چینش کلمات ناتوان است، اشتباه پشت اشتباه. او بهترین مهره ای بود که سیستم می خواست. بیست ساله بود که دادستان کرج و همدان شد بعد دادستان تهران. سالها رییس سازمان بازرسی کشور،بعد هم معاون اول قوه قضاییه و دادستان کل کشور شد. تولیت آستان قدس مشهد و نایب رییسی خبرگان و ریاست دولت در ایران را بر عهده گرفت.

هر چه که به دست آورد بر اساس رانت بود، از مهره هایی بود که توان اندیشیدن خود را به ازای کسب قدرت واگذار می کنند و در خدمت سرکوب قرار می گیرند. رییسی واقعی را زمانی شناختیم که گویی از غار آمده، عاری از توان حرف زدن. او شاید لایق ترین رییس دولت در دستگاه ولایت مطلقه فقیه بود: سرسپرده، بی آزار برای رهبری و یک مجری بی حاشیه که حتی در اعتراض‌های جنبش زن، زندگی آزادی هدف شعار معترضان نبود. هر رییس جمهوری آمد تنشی داشت. سرنوشت روسای جمهور در ایران همه یا تبعید بود یا خفگی در استخر یا ممنوع التصویری یا رد صلاحیت اما رییسی، رییس جمهور مورد علاقه رهبری بود، کسی که می گفت اختیاراتم کافی است و دعوایی نداشت. برای همین یکی از گزینه های رهبری برای نهادهای نظامی امنیتی و جریانهای قدرت بود: عروسکی در دست که به راحتی چرخانده می‌شد.

رییسی یک آیینه عبرت است که نباید مهره دستگاه شر شد. او کشته شده باشد یا در حادثه مرده باشد فرقی ندارد، فانی شد در حالی که آن همه ستم به دیگری را به صورت مداوم و نظام مند انکار می کرد. بر باطل زیست و بر باطل مرد.
#رئیسی
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2282
Forwarded from پارَند - Paarand
ماموریت مهم مقاومت مدنی علیه تمامیت خواهی

جمهوری اسلامی یک سیستم است، نظامی هماهنگ در سرکوب شهروندمداری. این نظام، به پیشنهاد «اصلاح» پاسخ منفی داد و امروز یکدست و فربه شده.
ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی در سال هزار و چهارصد نشانه ای بود از فربه شدن این سیستم که سال به سال گام های محکم تری را به سوی تمامیت خواهی برداشته.
ابراهیم رئیسی شاید لایق ترین رئیس جمهور سیستمی بود که فرصت داشت خود را به روز و مدرن کند اما روند ارتجاع و قهقرا را در پیش گرفت.
سیستم‌ها هم مثل موجودات زنده، دوران جوانی و پیری دارند. اگر به روز نشوند، نقطه انتهایی زوالشان زود فرا می‌رسد. اصرار جمهوری اسلامی بر مقاومت در برابر جامعه مدنی، زمینه زوال را تسریع خواهد کرد.
تیپ ابراهیم رئیسی دقیقا ترجمان همین وضعیت رو به زوال بود: مطیع در برابر هسته سخت قدرت و مجری نقض گسترده حقوق شهروندی.
او از آغاز جوانی که دادستان شد تا دیروز که در سایه حذف رقبا و مهندسی انتخابات رئیس دولت شد، بر یک مسیر حرکت کرده: مهره سیستم بودن. هیچ گاه علیه این سیستم، شورشی یا اعتراضی یا اصلاحی نکرد.
نظام‌های تمامیت خواه به فرد وابسته نیستند که با یک فرد از بین بروند. آنها رئیسی های فراوانی در دامان خود پرورش داده اند و نسل جوان جمهوری اسلامی پرورده مکتب ولایت فقیه، مملو از مهره های سر به راه و‌ مطیع است.
تمامیت خواهی به عنوان یک سیستم، شدیدا نیازمند اطاعت پذیری است و رئیسی مهره ای مطیع بود.
اما جای رئیسی را نسل تازه نفسی پر کرده، نسلی که در همان روزهای مبارزه شهروندان در قالب جنبش سبز، رهبر جمهوری اسلامی، از آنها به عنوان رویش نظام یاد کرد.
اگر چه فقدان یک مهره در نظام تمامیت خواهی، تسکینی بر دل ستمدیدگان سیستم است، اما فراموش نشود که از کار انداختن تمامیت خواهی، نیازمند خاموش کردن موتور فکری تمامیت خواهی است یعنی رویکردی که ما را به قول «هانا آرنت» از «اندیشیدن» و «زندگی فعالانه» باز می دارد.
برای همین مقاومت مدنی گفتمانی است که می پذیرد ما در بحرانیم و در رنج زیست می کنیم و برای حل بحران‌ها باید با سیستم به مثابه یک کل، برخورد کرد.
بر این اساس تلاش برای بازتعریف شهروند به مثابه خاری در چشم دیکتاتوری، منتقد و مفسر محیط و با ذهنیت انتقادی مسیری سخت و طولانی برای درمان قطعی تمامیت خواهی است.
فقدان رئیسی و هر مهره دیگر نعمت است اما هدف اصلی، از کار انداختن قوه های محرکه تمامیت خواهی است. این مهم ماموریت اصلی گفتمان « مقاومت مدنی» است.
@Paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/105
احساسها را نمی‌شود مهندسی کرد

مجتبی نجفی

تصویر «سارینا اسماعیل زاده» را به نمایندگی از همه انکار شدگان منتشر می‌کنم برای یادآوری اینکه نمی‌شود احساسات مردم را مهندسی کرد. نهادهای امنیتی با بسیاری از فعالان رسانه ای و سیاسی تماس گرفته اند تا مبادا از مرگ رییس دولت شادمانی کنند یا حرمت نگه ندارند.‌ دادستان، بازیگر ماجرایی شده که نشانی از عقب ماندگی در شیوه حکمرانی است. نه می شود لبخند را بر لبها جراحی کرد و نه می شود مردم را به زور گریاند. در قاعده کلی، خندیدن بر مرگ دیگری خطاست اما مسأله این است قاعده های کلی در شرایط ویژه فروپاشی می‌شوند و قوانین جدید خلق  و گاهی خنده و رقص ابزار قربانی برای انتقال پیام می شود.

مسأله اینجاست اگر روند شناسایی قربانیان جمهوری اسلامی در یک فرایند منطقی پیش گرفته می‌شد، امروز شادی بر مرگ رییس دولت مسأله نبود. ما وقتی از حقوق اعدامیان دفاع می‌کنیم به معنای همراهی با عقاید آنها نیست، هر شهروندی سوای اتهامی که دارد حقوقی دارد. پس وقتی آیت الله منتظری در جریان اعدامهای شصت و هفت به همین رییسی و هیات مرگ هشدار داد شما در حال ثبت جنایت بزرگی هستید،همراهی با عقیده محکومین به اعدام نبود،دفاع از حقوقشان بود‌. اما متهمان زیر حکم نه تنها اعدام شدند که با خانواده هایشان به مراتب برخوردهای وحشتناکی صورت گرفت.

در دوران اصلاحات بهترین فرصت برای ترمیم این زخم و باز کردن این پرونده بود،نه تنها این زخم مرهمی نیافت که قتل‌های زنجیره ای،کوی دانشگاه،کشته شدن زندانیان از زهرا کاظمی تا ستار بهشتی،جانباختگان هشتاد و هشت، نودو شش و نودو هشت و در نهایت جنبش زن، زندگی، آزادی بر آنها افزوده و سنت انکار قربانی، تداوم یافت و ما امروز صاحب جامعه ای هستیم با انباشت زخم های مرهم نیافته،خشم های تصاعدی و جولان حس انتقام. در تئوری خیلی راحت می‌شود با چند اندرز گفت انتقامجو نباشید اما حاکمی که حتی وجود ساس را در زندان انکار و سیل مشهد را آبگرفتگی و زندانی سیاسی را امنیتی و قتل را خودکشی و سقوط را «فرود سخت»، جامعه خرد شده زیر بار تورم را قله پیشرفت می نامد، چگونه می‌خواهد « قربانی» خشونت را به رسمیت بشناسد؟

اندرز زمانی اثر دارد که حاکم دو قدم جلو بیاید و بپذیرد که قربانی را کشته نه اینکه وجودش را منکر شود. احساس هایی مانند خشم و انتقام را نمی‌شود مهندسی کرد و با بازداشت و پرونده سازی محو نمی‌شوند و در هر بزنگاهی در قالب شکلهای جدید بازنمایی می‌شوند و به حاکم پیام می دهند. چرا که عرصه عمومی سراسر استدلالی نیست، به خصوص در خوانش آرنتی و پراگماتیستی همین احساس ها مجرای انتقال پیام اند.
خطای بزرگ جمهوری اسلامی اینجاست که می‌خواهد خدای دهه شصتی را به جامعه ای تحمیل کند که از اساس تغییر یافته، هم نسبت اقلیت و اکثریت برعکس شده، هم نظام ارزشی غالب از هم گسیخته و هم هژمونی رسانه ای اش شکسته. نه می‌شود خنده را بر لب جراحی کرد نه می‌شود گریه را اجباری و نه تحمیل یک تصویر یکدست از ملتی سیاهپوش و غمگین و ناراحت ممکن است.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2285
از سلب خیابان تا صندوق رای: امتداد یک تزویر

مجتبی نجفی

یک زمانی رهبر جمهوری اسلامی گفت تسلیم زورآزمایی های خیابانی نمی شود، همان روزها که در جنبش سبز، خیابانها مملو از معترض بود و پاسخ حکومت، مشت آهنین. جمهوری اسلامی با دیدن جمعیتی بزرگ در بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت، غافلگیر شد. آن جمعیت را نه اتوبوس ها و قطارهای حکومتی از شهرهای اطراف، نه تعطیلی اداره و اجبار کارمندان به حضور، آورده بود؛ بلکه یک حس جمعی تحقیر شدگی انبوهی از شهروندان را به خیابان کشاند. خیابان رفتن در نظام جمهوری اسلامی مثل خارج از کشور کارناوال نیست، حداقلش بازداشت است یا پرونده سازی و حداکثرش جان دادن است‌‌.

وقتی حکومت این جمعیت عظیم سه میلیونی را دید که علیرغم پیامهای تهدید آمیز صداوسیما خود را به خیابان رسانده بودند، حیرت زده شد. از آن موقع تمام تلاش حکومت این بود مبادا این جان‌های شیفته آزادی بار دیگر در یک کل به هم پیوسته گرد هم آیند. از گاز اشک آور تا گلوله، از ربایش تا تجاوز، هر کنشی بر آمده از یک ساختار منحط را دیکته کرد تا خیابانهای پایتخت، یکبار دیگر اینچنین فتح نشوند. اما همین حکومتی که مدعی بود مسایل با زورآزمایی خیابانی حل نمی‌شوند هر گاه با بسیج امکانات دولتی تجمعی برگزار می کند، می گوید این هم رفراندوم. مزورانه هم امکان خیابان از مخالفان را با خشونت سلب کرده و هم امکان صندوق رای را.

مسأله این نیست که این حکومت طرفدار ندارد، درصدی از اقلیت  وفاداری خود را در ازای اخذ امتیازات و قدم زدن در میدان سلطه ابراز می کنند، آنها بردگی می‌کنند نه شهروندی، اما مسأله این است درصد اکثریت و اقلیت به نسبت انقلاب پنجاه و هفت عوض شده. آن زمان استبداد توده ای مبتنی بر قدرت اکثریت با ظلم به اقلیت حاکم بود و خبری از دموکراسی نبود؛ چرا که اصل مهم دموکراسی حتی فراتر از احترام به رای اکثریت، دفاع از حقوق اقلیت است. حکومت جوان انقلابی آنزمان، حقوق اقلیت را نفی می‌کرد و حکومت پیر و فرسوده امروز حقوق اکثریت را. برای همین است مقامات جمهوری اسلامی می‌دانند در هر صندوق رایی برای رفراندوم یا یک انتخابات آزاد؛ و نه در شوهای نمایشی،  بازنده اند. پس برای همین، هم از خیابان، به عنوان محل قرار جان های آزاد و اراده های تغییر، می‌ترسند و هم از صندوق رای آزاد. هم در خیابان، هم در صندوق رای، هر جا که آزادی باشد، جمهوری اسلامی یک بازنده سرافکنده است. از اینروست نمایش های تشییع حکومتی با هزینه بیت المال را می‌خواهند به جای حق اجتماع مسالمت آمیز و حق انتخاب آزادانه نوع حکومت، جا بزنند. و این تزویر نه از سر اقتدار که از روی ترس است.

خوشمزه تر از خود جمهوری اسلامی، طرفداران اوست که می گویند ببینید تجمع های ما را. آنها تجمع با قدرت رانت و بسیج امکانات را با تجمع هایی مقایسه می کنند که گلوله و گاز اشک آور و هجمه اوباش و بازداشت و دستگیری و جانباختگی جز لاینفک آن است. پاسخ روشن است اگر  خیالتان از تعداد مخالفان راحت است اجازه تجمع آزادانه بدهید، اگر به اکثریت تان غره هستید، اجازه رفراندوم بدهید.‌مسلما، جمهوری اسلامی به گزینه هایی تن نمی‌دهد که پایانش را در آن متصور است، هر چند این تن ندادن، به معنای بقا نیست بلکه شکل تغییر از کم هزینه، پر هزینه خواهد شد. دیکتاتورها عموما صداها را دیر می‌شوند یا اینکه علاقه ای به شنیدن ندارند چون تربیت شهروندی ندارند، چرا که برای شهروند شدن، هم حقوق خویشتن مهم است و هم به رسمیت شناختن « دیگری»‌.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2288
2024/05/26 15:48:08
Back to Top
HTML Embed Code: